معرفی معرفی متنی کتاب فرزندان شیشه گر
فرزندان شیشه گر
نویسنده: ماریا گریپه
مترجم : محمد هدایتی
ناشر: کتاب نیستان
فقر و ثروت، شکرگزاری و ناشکری، جادو و جادوگری و قصر آرزوها مرز نمیشناسد.
در دنیا قصهها، آنچه در واقعیت رخ میدهد به شکل نمادین و خیلی مشخصتر روایت میشود.
کلاس و کلارا فرزندان شیشهگری هستند که روزگار خود را در فقر سپری میکنند. پدرشان به هنر و کارش عشق میورزد و مادرشان از فقر و نداری گلهمند است.
ماریا گریپه نویسنده سوئدی در این اثر در مقابل فقر از قصر آرزوهایی مینویسد که ملکه آن سرزمین از درد بیآرزویی حال خوشی ندارد.
جادوگر، رودخانه فراموشی و موجوداتی با توانمندیهایی عجیب و خارقالعاده داستان را به سمتی پیش میبرند تا مشخص کنند “آدم همیشه به آرزوهای خودش میرسد، اما کی و چطورش معلوم نیست و همینش آدم را میترساند. این است که آدم همیشه باید آرزوی چیزی را بکند که توان و ظرفیتش را دارد. این مسئله خیلی مهم است”
کتاب فرزندان شیشهگر با این رویکرد که “خیلیخوب است کسی بتواند همیشه طرف روشن و روزگون زندگی را ببیند، اما حقیقت این است که کسانی به حقیقت زندگی دست میابند که طرف تاریک و شبگون زندگی را هم ببینند… آدمهای خیلی عاقل از شادی دور می افتند. عقل خوب است، اما به اندازه “مخاطب را درگیر تغییر نگرش در آنچه تاکنون آرزو، شادی، مشکلات و… می پنداشته است، میکند.
جذابیت قصه تا بدانجاست که مانند خیلی از آثار گریپه از این اثر هم برای ساخت فیلم اقتباس شده است.
محمد هدایی با ترجمه روان خود باعث شده است که مخاطب تا پایان کتاب آن را زمین نگذارد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
زنی بود پیر و عجیب و غریب. اسمش «فلاتر مایلدودر» بود؛ در واقع مردم اینطور صدایش می کردند. چون هیچکس نمیدانست نام اصلیاش چیست. فلاتر در همه کار و همه چیزش عجیب و غریب بود. طالعبینی و پیشگویی هم میکرد. اما کار اصلیش قالیبافی بود. طرح و نقش قالیهایش کار خودش بودند و هر کدام از قالیها هم طرح و نقش مخصوصی داشت. تا روزی که فهمید پیشگویی و قالیبافیاش با هم میخوانند و به گونهای شگفتانگیز پشت و روی یکدیگرند… او کمی آنطرفتر از ده آلبرت شیشهگر زندگی میکرد.