معرفی متنی کتاب آن مرد با باران میآید
#معرفی_متنی_کتاب
کتاب آن مرد با باران میآید
نویسنده : وجیهه سامانی
ناشر : کتابستان معرفت
آن مرد با باران میآید رمانی در حال و هوای انقلاب اسلامی است. داستان آن درباره حوادث و اتفاقات چهارماه پایانی انقلاب در سال ۵۷ است؛ به طوریکه روایت داستان از مهر سال ۵۷ آغاز و تا ۲۶ دیماه که فرار شاه بوده به پایان میرسد.
این کتاب داستان زندگی یک خانواده متوسط و یک گروه نوجوان را در ماه های پایانی پیروزی انقلاب اسلامی روایت میکند. وقایع داستان حول این گروه نوجوان میچرخد که در رأس آن ها نوجوانی به نام «بهزاد» قرار دارد. بهزاد پسری از جنس آدمهای معمولی دور و بر ماست. کم سن و سال و بی دل و جرات است، سرش توی لاک خودش است و نسبت به اتفاقات اطرافش بیتوجه است. اصراری هم به شجاعت و قهرمانی ندارد.
اما بر اثر حسادت و رقابت با دوستش، بی اختیار قدم در راهی می گذارد که اتفاقات تلخ و شیرین و فراز و فرود هایش، کم کم او را به یک «بزرگ مرد» تبدیل میکند.
بخشی از کتاب آن مرد با باران میآید
فریاد جمعیت بلندتر از قبل در تمام صحن خیابان می پیچد: شاه فراری شده، سوار گاری شده.
سعید به طرفم برمی گردد و در حالی که در چشمانش برق شادی می درخشد، چیزهایی می گوید. صدایش در میان همهمه جمعیت گم می شود. فقط چند کلمه ای از حرف هایش را پراکنده می شنوم: بهروز... زندان... آزادی...
بوی باران می آید. صورتم را که به طرف آسمان می گیرم، چند کبوتر از وسط کاج های وسط میدان پر می کشند و در دل آسمان ابری بالا می روند.
چشمانم را می بندم. یک قطره باران می چکد روی پیشانی ام، یکی هم روی گونه ام.
چشمانم را که باز می کنم، از پشت پرده تار و لغزان اشک، می بینم که به جای مجسمه شاه وسط میدان، که حالا تکه تکه روی زمین افتاده، پرچم سبز الله اکبری بالا رفته است.
┈┈┈┈••✾✾••┈┈┈┈
ارسال از فرزانه نصیری،مسئول کتابخانه علوی
استان زنجان،شهرستان سلطانیه
#کتابخانه_علوی_یوسف_آباد