زندگینامه ورزشکار غواص شهید ابوالفضل خدامرادی
نام پدر: حبیب اله
تاریخ تولد :1342
تاریخ شهادت : 19/10/65 شب، جمعه
محل تولد: زنجان
نام عملیات: کربلای 6
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
محل دفن : زنجان
مردی از شمار شیران دریا که سینه ستبرشان امواج خروشان اروند و کارون را به زانو درآورد و بال و پرشان در کرانه های فرات حضور به عطش و آتش دیدار یار سوخت، نامش ابوالفضل و نشانش خدامرادی بود. او در رمضان 2431 رویش سبزش را آغاز کرد و قدم به سنگفرش کوچه های سبز انتظار سرخ نهاد، انتظار شنیدن جرس کاروان خون خدا که روان در بستر بلند تاریخ است .
ابوالفضل در سال های پیش از دبستان، گوش جان به آهنگ آسمانی قرآن سپرد و در مکتب تعلم آیه های سبز نور زانوی تلمذ زد. آنگاه قدم به مدارس شهید چمران و شهید منتظری نهاد و موفق به اخذ دیپلم شد .
با آغاز قیام بیداری به جمع جماعت توحیدیان پیوست و در ستیز با سپاه ظلمت و سرنگونی مجسمه طاغوت در چهار راه پایین حضور فعال یافت. هنگامی که دشمن، غدار ماشه تجاوز را به سوی ما چکاند، او نیز به جمع اهالی محله دفاع مقدس پیوست، مرد کوچکی که فقط چهارده بهار از گردش افلاک را دیده بود. ابوالفضل فرمانده گروه غواصان در گردان ولیعصر)عج( بود. او در بسیاری از عملیات ها مانند کربلای 6 و خیبر و ... جانانه شرکت کرد و سه بار در مصاف آهن و ایمان از ناحیه چشم، شکم و پا مجروح شد که در نخستین بار به مدت 1 ماه در آلمان بستری گردید .
این سپیدار سرخ در آخرین دیدار با خانواده حال و هوای دیگری داشت، کمتر سخن می گفت و بیشتر سر در گریبان تفکر داشت و بر سر سجاده دعا و نیایش. و سرانجام پاداش 5 سال جهاد و مبارزه اش را گرفت و در موجی از خون به سوی افلاک پر کشید. او که در عملیات کربلای 6 فرمانده گروهان غواصان بود، پس از عبور از رودخانه اروند، گلویش به تیر ستم دریده شد و به جمع ستارگان سرخ آسمان شهادت پیوست .
شهیدان! بی حضور شمایان، شهر ما بوی غربت می دهد . پیش از عملیات کربلای 3 بود. ما داشتیم در موقعیت شهید اجاقلو، کنار رود کارون، دورة مقدماتی غواصی را می گذراندیم. جمع بسیار صمیمی و با صفائی بود. آزمایش تنفس یکی از تمرینهایی بود که افراد باید می گذراندند. آنها به شکل درازکش، خوابیده و سر خود را در زیر آب می کردند. تنفس بوسیلة " اشنوگر " )نی غواصی ( صورت می گرفت و بیشتر اوقات همین نیها اسباب شوخی و تفریح بچه ها را فراهم می کرد . در یکی از روزها که بچه ها مشغول آزمایش تنفس بودند، شهید ابوالفضل خدامرادی فرمانده گروهان 4 غواصی از گردان ولی عصر )عج( زنجان شوخ طبعیش گل کرد. من و چند نفر دیگر از برادران را نزد خود خواند و گفت: "بیایید کنار نی ها، ببینید که در زیر آب چه خبر است! " خیلی جالب و شنیدنی بود، هر کدام از بچه ها در زیر آب چیزی می گفت و می خواند؛ یکی ذکر یا زهرا )س( را زمزمه می کرد، دیگری سرود می خواند سومی برای خودش آواز می خواند و ما هم کلی می خندیدیم .
یادش بخیر. شهید خدامرادی گفت: " حالا خوب تماشا کنید. او دست خود را روی روزنة بعضی از نیها می گذاشت. غواصی که سرش در آب بود، بر اثر کمبود اکسیژن دست و پا میزد. گاهی هم در داخل بعضی از نی ها آب می ریخت و کسی که زیر آب بود، مقداری آب نوش جان می کرد و دست و پایی هم می زد و ما می خندیدیم . واقعاً یادش بخیر. لحظه های بسیار شیرین و ماندگاری بود. و خدا رحمت کند شهید خدامرادی را که یکی از فرماندهان خوب و ورزیده و شجاع گردان بود .
یک روز به عملیات مانده بود. او را دیدم که تنها و دور از دیگران، در سایه سار نخلی نشسته است. آرام و بی صدا به سویش رفتم. وقتی که نزدیکش رسیدم، دیدم قطرات اشک از روی گونه هایش هروله کنان بر خاک می افتند. عجب حالت خوشی داشت! با صدای زیبایی زمزمه می کرد و اشک می ریخت، او در خلوت حضور یار نشسته بود .
وقتی که عملیات آغاز شد، من شهادت را به روشنی در سیمایش می خواندم و سرانجام هم شمیم دل انگیز شهادت و بوی وصال یار در فضای جانش پیچید و درهای آسمانی به رویش گشوده شد .
او شهید ابوالفضل خدامرادی، فرمانده گروهان غواص از گردان ولی عصر ) عج ( زنجان بود که در عملیات کربلای 6 و پس از عبور از دریاچه مصنوعی منطقه آبگرفتگی در دشت شلمچه تن را در جویبار لاهوتی خون شستشو داد و در آسمان شلمچه غروب گشت.